دختر خوشگلم پریادختر خوشگلم پریا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

هدیه عشقمون

پارک

سلام خانم خانما امیدوارم حالت خوب خوب باشه و از بلا دور باشی تو پست قبلی نوشتم که دارم از شیر می گیرمت ولی فعلا شما پیروز شدید....... البته بنده داشتم موفق می شدم ولی اقای پدر باهام همکاری نکردند  و منم گذاشتم برا یه وقت دیگه ولی مامان جون دیگه خسته شدم از دست غذا نخوردنت موقع غذا خوردن خیلی اذیت می کنی دیروز دو تایی با هم رفتیم پارک پشت خونمون گفتم شاید بهتر غذا بخوری ولی فایده ای نداشت تازه رفتیم سرما خوردی خلاصه که فقط دعا می کنم شماخوب غذا بخوری همه غم من غذا نخوردن شما شده دختر گلم این هم عکسات       ...
22 مهر 1392

بزرگترین غمت

سلام قند عسلم     امروز 16مهرماه تصمیم گرفتم کم کم شما را از شیر بگیرم       الهی بمیرم مامان جونم میدونم خیلی برات سخته ترک این کار ولی چاره ای جز این       ندارم چون اصلا غذا نمی خوری دلم می خواست تا دو سالگی بهت شیر بدم ولی............       تصمیم داشتم یه دفعه ای از شیر بگیرمت ولی ظهر موقع خواب خیلی بی قراری کردی و تصمیمم       این شد که تدریجی از شیر بگیرمت       اول خودم نشستم یه دل سیر گریه کردم اخه دلم برا این روزا تنگ میشه      ...
17 مهر 1392

سلام بعد از کلی تاخیر

سلام به دختر نازنازی خودم خوبی مامان جونم                                     خیلی دوست دارم جیگر   میدونم مامان و می بخشی واسه این همه تاخیر اخه تو خیلی مهربونی   ببخشید قند عسلم الان دوهفته ای میشه از مسافرت برگشتیم ولی چیزی برات ننوشتم   پنجشنبه ٢١/٦/٩٢ با مامانی و باباحسین و عمو بهزاد و خاله پریسا راهی سفر شدیم   اول قرار شد بریم مشهد چون می خواستیم برا تولد امام رضا اونجا باشیم   خیلی شلوغ بود...
17 مهر 1392

روزت مبارک

سلام همه کس مامان        امروز ١٦ مهرماه روز جهانی کودک     روزت مبارک نفسم       اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها،    بی چتر لبخند  نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش،   در چشم های  همیشه خیس هر پدری،  دلگیرتر از چهار دیواری   کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند.         اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد       دوستت دارم بهترینم ...
17 مهر 1392

اولین سفر

سلام عشق مامان امروز اومدم تا از اولین مسافرتت برات بنویسم تو تاریخ٣/٦/٩١ رفتیم شمال ولی از اونجایی که شما خیلی دوست ندارید تو محیط بسته باشید تو ماشین حسابی کلافه شده بودی و مامان و خیلی اذیت کردی.یه شب رفتیم سرعین اونجا هوا برای شما سرد بود و سرما خوردی و تب کردی همونجا بردیمت دکتر تا یه کم حالت بهتر شد ولی با این حال دختر خوبی بودی و خیلی بی تابی نکردی الهی مامان فدات بشه که تو اینقدر مظلومی فقط توماشین خیلی اذیت شدی.این هم چند تا از عکسای خوشگلت                                 &nb...
2 مهر 1392
1